مسافر
زندگی را از ســـــــر میگـــیـــــرم از تـــــو میگویــــــم ..! و از تــــــــو مینویســـــــم.. قلم بر دفتـــــرچه ام لبخــــــند میزند و مشتاقــــانه قصه دلــــم را بر صفحه کاغذ می نگارد بر جوهــــر قلمم بوســــه عشـــــق میزنـــــم چـــــــون از تـــــو می نویســـــــــد........ خنیاگر غمگینیست خنیاگر غمگینیست که آوازش را از دست داده است ای کاش عشق را زبان سخن بود هزار قناری خاموش در گلوی من عشق را ای کاش زبان سخن بود دلِ اندوهگین شبیست دلِ اندوهگین شبیست که مهتابش را میجوید ای کاش عشق رازبان سخن بود هزار آفتاب خندان در خَرامِ توست هزار ستارهی گریان در تمنای من هنوز تو گنجه ی خونه می شه عکست رو پیدا کرد میون هق هق هر شب می شه در رو بروت وا کرد هنوزم می شه با یادت غم و دلشوره جارو شه فضای خالی خونه بازم غرق هیاهو شه خدا رو تو چشات دیدم هنوزم رنگ بارونی بمیرم باز از چشمم همه دردامو می خونی نگاهت باز ابری شد تحمل کن دلم خونه یه عمره سرپناهم شد همین دیوار ویرونه ببینم باز برگشتی؟ نگو سوغات من جا موند تو تنهایی سفر کردی دل من هم همونجا موند بذار اشکامو بردارم که استقبال بهتر شه که این یک لحظه زندونم به لبخندت معطر شه فدای دلهای شکسته... مسافر...
هزار کاکلی شاد در چشمان توست
آن که میگوید دوستت میدارم
عشق را ای کاش زبان سخن بود...
قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت |